سلمان داشته از آپارتمانش میرفته به مدرسه که دمِ در میشنود صدای جیغ و داد میآید، آرام برمیگردد، پلهها را بالا میرود و میفهمد که صدا از طبقه دوم واحد ۴ میآید، صدای جیغ و صدایی مثلِ یک تشتِ پلاستیکی که لبهاش روی زمین میخورد. از آنجا که در ترس و در لذت، رهاییِ انسان چند برابر میشود و جایِ تولیدِ صدا توی بدنِ آدم مثلِ هم است نتوانسته بود تشخیص دهد این جیغها از لذت است یا از ترس. کمی ایستاده بود جلویِ د، تویِ تاریکیِ راهرو با خودش کُلی فکر کرده بود احتمال، مَجاز و دیگر اوهام
چرا زنها ضعیفترند...
صفحهی خمیدهی فلزی
جیغ ,میآید، ,مثلِ ,صدای ,صدا ,نتوانسته ,صدای جیغ ,جیغ و ,هم است ,مثلِ هم ,آدم مثلِ
درباره این سایت